|
يکشنبه ها زکيسه/ ديشب از سر ناخوشي زيرسيگاري خورد به قرنيز مرمرو خورد شد/ به خود خدام از اين رقم عذابا بدي ناخوش مي شه/ کاريش نمي شه کرد/ رفتم جلو کاسه دستشويي صابونو ورداشتم/ ويرم گرفته بود يه گاز از کنارش بکنم ببينم چي مي شه/ يهو چشم افتاد به ترکيب خودم سگ شدم/ صابونو که ول دادم سرجاش تيغ و ميغ و برس و خميردندون همه ريخت رو زمين/آره خوب قبول دارم/ خل وضعي عالمي داره واسه خودش/ کيه که بفهمه / خروس خون صب که بارو بنه و ديگ و قابلمه جمع مي کنين هف هش نفري کج مي کنيد طرف دربند تا مثلا جمعه تون با روزاي ديگه ي هفته يه فرقي داشته باشه/ جل و جا پهن مي کنين/ يکي تو ساکش يه شيشه الکل گندم/ با يه پلاستيک پر مغز پسته و کشمش و بريده خيار شور/ اون يکي يه قوطي فيلم پراز علف به قول خودش مردافکن/ با گوشت کبابي و جوجه و سالاد فصل و دوغ نعنايي/ از اولش که هرکي شروع مي کنه به يه جور رقصيدن تو يکي بدجوري دل قيجوجه گرفتي/ نوار مي ذارن / شرو ور مي گن/ به هم مي پرن که مثلا ماها اومديم ييلاق خوش باشيم/ بزنيم و برقصيم و بخوريم و بکشيم و بگنديم!/ سر ظهر که مي شه رو زير انداز پره پوس پسته و ته سيگار و خاک و خل/ چارتا آجر مي ذارن تنگ هم که اجاق درس کنن واسه کباب/ ناسلامتي آوردنت کوه کمر تا يه خورده دلت واشه/ اما غافل از اينکه وضعت قيلي ويلي تر از اين حرفاس/ تقي به توقي بخوره بغضت مي گيره/ يکي گوشتا رو گوله گوله مي کنه مي کشه به سيخ/ اون يکي ليوان و سفره و قاشق و چنگال و سالاد و نون و پهن مي کنه رو زير انداز/ يکي ديگه حالش بدشده رفته نشسته کنار آب داره انگشت مي زنه تو حلقش/ دربنده ديگه!/ يه دفه برق مي گيرتت/ نمي دوني چطور مي شه/ حرصت مي زنه بالا/ بدو بدو پابرهنه يه پاره سنگ خرکي ور مي داري ول مي کني صاف وسط بند و بساط کباب / بعدشم چارنعل مي دويي طرف رودخونه سه چار متر که مونده به آب خودتو ول مي دي تو هوا و بعد شالاپ.../ دنيا همينه ديگه / دس و پا مي زني که مثلا من دارم غرق مي شم / ارواح باباشون پاچه هاشونو مي زنن بالا ميان درت ميارن بيرون/ فحش مي دن/ لب ور مي چينن/ غر ميزنن يه ريز/ خب کم چيزي نيس/ ناسلامتي ريدي به سور و ساتشون/ زيراندازو همون جوري با همه آت و آشغالاي توش بغچه پيچ مي کنن مي ذارن تو صندوق عقب/ يکي مي ره واسه خودشيريني شروشر سرپا مي شاشه تو ذغالاي سرخ اجاق/ کوف کوفش که درميآد انگار مته گذاشتن به ريشه مخچه ت/ نمي دوني چرا بدنت مي پره بيخودي/ هيچوقت دس خودت نبوده الانم باز دس خودت نيست/تو ماشين رو مي گيري از همشون/ اونام از خداخواسته ساکتن/ سرتو مي چسبوني به شيشه و چشاتو فشار مي دي روهم/ دهنتو باز مي کني و داد مي زني : شماها که مي خواستين پفيوز بازي کنين و مادر قحبگي به خرج بدين چرا بيخودي ييلاق و بهونه کردين؟/ آرومتر و زير لبي: چرا من؟ ...چرا کوه؟!/ چرا/ چرا/ چرا/هرکي يه جور آويزونه/ ميارن ميذارنت پشت در و بي خداحافظي مي رن که مي رن/چقدر اين آدما زود به ته خطشون مي رسن/ واي که چقدر دور و برت پره از کوتوله/ حموم نرفته با همون لباسا شيرجه مي زني تو تخت و آخ که چقدر خوابت مي آد از اين همه دنيا!/ چشات گرم مي شه که يهو زنگ تلفن که يادت رفته بود درش بياري از پريز از خودخودت مي کشتت بيرون و مي کوبدت رو تخت/ آخ که چقدر اينجا کره زمينه/ پتو پيچ مي ري سمت ميز تلفن نگا ميندازي و فحش مي دي/ شماره افتاده/واااااي / صفرنهصدودوازده.../ بقيه رو بي خيالش/ کلي از دوروبريات با صفرنهصد و دوازده شروع مي شن/ همه عين هم/ ديگه سه چارتارقم جابجا که توفيري نداره/ يه خميازه که ول مي دي تو فضا دوباره يادت مي افته که بايد خواب مي بودي الان/ الان فرداس اما تو ديروز مي خواستي بخوابي/ مگه چند ساعت گذشته؟/ به درک/مگه چقدر تو تخت خواب وول خوردي که اندازش از دستت دررفته؟/ اصلا خوابيدي؟/هوس مي کني با دهني که طعم گه صفرا گرفته سيگار آتيش کني/ که مي کني/ شنبه/جون عمت امروز مثلا اول هفته س/ روز کاريه/ نه صبح تا دو بعد از ظهر/ پس چرا هنوز اينجايي/ اصلا مگه اينجا کجاست./مگه تو خودت اندازت چقدره؟/خيلي که تلمبه بزني تو دارالخلاي تاريخچه زندگيت مگه چي در مياد از توش؟/مگه غير از اينه که بزرگترين کشف زندگيت اين بوده که گيرايي سيگار شکم ناشتا به مراتب بيشتره/ يا مثلا مگه غيرازاينه که عظيم ترين اختراعت تو اين همه سال يه قوطي سرلاک بوده که لبه هاشو با انبرصاف کردي و توش خاک ريختي و خبر لشت لوبيا کاشتي که سبزکنه و دربيآد و شادت کنه/ که اونم درنيومد بي نوا!/ سيگارتو خاموش کن که به ته رسيد/ کادود کردنم بلد نيستي آخه/ رفت اون روزگاري که کبکت کل همه خروساي هفت آبادي اين ور و اون ور و مي خوابوند/ گذشت اون زماني که سر مولوي زدي زير دفتر و دستک استادتون همه شو پخش و پلا کردي کف راهرو و اگه بقيه بچه ها دس و بالتو نمي گرفتن چشاشو از کاسه در آورده بودي/ کجاست اون دوره زمونه اي که استاد شده بودي تو سکته دادن ننت/ کاشه مينداختي که خودکشي کني دل پيچه مي گرفتي/ مشت مشت لورازپام به ضرب شير ولرم قورت مي دادي که بميري فقط و فقط لرز مي کردي و دوسه روز مي افتادي و گاهي که کار خيلي بالا مي گرفت مي بردنت شستشوي معده و فردا پس فردا دوباره روز از نو روزي از نو/ همون آش و همون کاسه و همون زندگي/ همين زندگي/ همين جا/ همين اتاق که يه وقتي دروديوارش فکرت و لذت کَُش مي کرد/ همين پنجره هايي که با حرارت تمام مقوا مشکي مي چسبوندي بهشون که مبادا نور تو بياد/ نوربه چه دردت مي خورد/ نور به چه دردت مي خوره؟/ حالا خواه بياد تو خواه نياد/ نسقي از اين همه علي السويه گي/ همين تلفني که يه دوراني صداي زنگش رِنگ مينداخت به بند بند تنت و حالا نزن کي بزن/ يادته؟ گورباباي هفتاد هشتاد هزار تومن قبض تلفن/ به قول خودت" صداي همه صداها را عشق است اي من"/ حالا چي/ دوباره يه ريسه فيزوري از روزاي خدا رديف مي کني اسمشو ميذاري هفته/ شنبه يه شنبه دوشنبه سه چارشنبه پنج شنبه و آااااخ که دوباره جمعه/ روزگارت همينه و الا کارت بايد بار مي داد با اين حساب/ يه هفته از سرتا تهش زندگي کردن و فقط زندگي کردن خيلي کاره/ يه تراک آنجلا ديميتريو ميذاري محض اطمينان دکمه تکرار و فشار مي دي صدارو تا ته وا مي کني و مي ري طرف توالت/ هيهات اي توالت/ من چقدر از تو لبريزم/ اي مام مستراح چرا هيچ منتي برتو نيست / چرا کسي از تو يادنمي کند/ واي به روزگاري که آدمها بخواهند امانتهاشان را از خزانه هاي تو باز پس گيرند/ ماها بيهوده منشاء هرمجدون را در آسمانها جستجو مي کنيم/ چند متر زير زمين قيامتي ست نمناک!/مي ري واميسي جلو آينه و بروبر به خودت نگا مي کني/ هنوز شنبه س؟/ آه اي خواب...اي خواب خوب / کهفيان، سيصد سال و نه سال افزون به خواب اندر شدند و چون برخاستند روز را از نيمه گذشته پنداشته و من...يک روزبيداري برايم سيصد سال و نه سال افزون به درازا مي کشد/خواب چون لذته کوتاس/ نکنه مرگم لذت باشه؟/ مي خواي يه آب بزني به صورتت که حالت جا بياد / مي ترسي از اينکه مبادا شير و وا کني به جاي آب خاک يا مثلا خون بزنه بيرون/ بدجوري تحليل رفتي تو اين همه سال/بازم شنبه س امروز/ واقعا نمي دوني چه کار بايد بکني/ يادت نميآد چي به چي بود/ يادم نمياد چي به چي بود/ دوس داشتم قدم انقدر بلندبالا بود که اگه کرمم مي گرفت سرمو بکوبم سقف سرمو بکوبم به سقف/ همينه/ خودشه/ غير از اين نمي تونه باشه/من خوب مي شم/ شايدم خوب من ميشه/ نمي شه با قاطعيت گفت چي ميشه اما انگار تو سرم چو افتاده که يه چيزي ميشه/ از ديروز به اين طرف بدون اينکه خودم بخوام يا يادم باشه تصميم گرفتم ديگه پامو از خونه بيرون نذارم/ گور باباي جاکش هرچي افنديه گنده دماغ از توليد به مصرفه/ گورباباي من/ من ميتونم تاابد بيرون نرم/ همون طور که اونا مي تونن تا ابد بيرون بمونن/ يا همون طور که اونا مي تونن تا ابد تو نيان/نمي رم/ ولش/ همه چي رو ولش/ رو زمين اينجا الان يه صابونه/ يه بسته تيغه/ يه مسواک و يه خمير دندون و يه ليوان لب پر شده/ صابون و پرت کردم سرجاش يهويي همش ريخت رو زمين اينطوري شد/ خدا رو چه ديدي/ شايد همين باشه/ حالا کو تا آخر اين هفته! آبان 83 |
|