یکشنبه ها

بهنام عباسی فر
behnam@journalist.com

يکشنبه ها
زکيسه/ ديشب از سر ناخوشي زيرسيگاري خورد به قرنيز مرمرو خورد شد/ به خود خدام از اين رقم عذابا بدي ناخوش مي شه/ کاريش نمي شه کرد/ رفتم جلو کاسه دستشويي صابونو ورداشتم/ ويرم گرفته بود يه گاز از کنارش بکنم ببينم چي مي شه/ يهو چشم افتاد به ترکيب خودم سگ شدم/ صابونو که ول دادم سرجاش تيغ و ميغ و برس و خميردندون همه ريخت رو زمين/آره خوب قبول دارم/ خل وضعي عالمي داره واسه خودش/ کيه که بفهمه / خروس خون صب که بارو بنه و ديگ و قابلمه جمع مي کنين هف هش نفري کج مي کنيد طرف دربند تا مثلا جمعه تون با روزاي ديگه ي هفته يه فرقي داشته باشه/ جل و جا پهن مي کنين/ يکي تو ساکش يه شيشه الکل گندم/ با يه پلاستيک پر مغز پسته و کشمش و بريده خيار شور/ اون يکي يه قوطي فيلم پراز علف به قول خودش مردافکن/ با گوشت کبابي و جوجه و سالاد فصل و دوغ نعنايي/ از اولش که هرکي شروع مي کنه به يه جور رقصيدن تو يکي بدجوري دل قيجوجه گرفتي/ نوار مي ذارن / شرو ور مي گن/ به هم مي پرن که مثلا ماها اومديم ييلاق خوش باشيم/ بزنيم و برقصيم و بخوريم و بکشيم و بگنديم!/ سر ظهر که مي شه رو زير انداز پره پوس پسته و ته سيگار و خاک و خل/ چارتا آجر مي ذارن تنگ هم که اجاق درس کنن واسه کباب/ ناسلامتي آوردنت کوه کمر تا يه خورده دلت واشه/ اما غافل از اينکه وضعت قيلي ويلي تر از اين حرفاس/ تقي به توقي بخوره بغضت مي گيره/ يکي گوشتا رو گوله گوله مي کنه مي کشه به سيخ/ اون يکي ليوان و سفره و قاشق و چنگال و سالاد و نون و پهن مي کنه رو زير انداز/ يکي ديگه حالش بدشده رفته نشسته کنار آب داره انگشت مي زنه تو حلقش/ دربنده ديگه!/ يه دفه برق مي گيرتت/ نمي دوني چطور مي شه/ حرصت مي زنه بالا/ بدو بدو پابرهنه يه پاره سنگ خرکي ور مي داري ول مي کني صاف وسط بند و بساط کباب / بعدشم چارنعل مي دويي طرف رودخونه سه چار متر که مونده به آب خودتو ول مي دي تو هوا و بعد شالاپ.../ دنيا همينه ديگه / دس و پا مي زني که مثلا من دارم غرق مي شم / ارواح باباشون پاچه هاشونو مي زنن بالا ميان درت ميارن بيرون/ فحش مي دن/ لب ور مي چينن/ غر ميزنن يه ريز/ خب کم چيزي نيس/ ناسلامتي ريدي به سور و ساتشون/ زيراندازو همون جوري با همه آت و آشغالاي توش بغچه پيچ مي کنن مي ذارن تو صندوق عقب/ يکي مي ره واسه خودشيريني شروشر سرپا مي شاشه تو ذغالاي سرخ اجاق/ کوف کوفش که درميآد انگار مته گذاشتن به ريشه مخچه ت/ نمي دوني چرا بدنت مي پره بيخودي/ هيچوقت دس خودت نبوده الانم باز دس خودت نيست/تو ماشين رو مي گيري از همشون/ اونام از خداخواسته ساکتن/ سرتو مي چسبوني به شيشه و چشاتو فشار مي دي روهم/ دهنتو باز مي کني و داد مي زني : شماها که مي خواستين پفيوز بازي کنين و مادر قحبگي به خرج بدين چرا بيخودي ييلاق و بهونه کردين؟/ آرومتر و زير لبي: چرا من؟ ...چرا کوه؟!/ چرا/ چرا/ چرا/هرکي يه جور آويزونه/ ميارن ميذارنت پشت در و بي خداحافظي مي رن که مي رن/چقدر اين آدما زود به ته خطشون مي رسن/ واي که چقدر دور و برت پره از کوتوله/ حموم نرفته با همون لباسا شيرجه مي زني تو تخت و آخ که چقدر خوابت مي آد از اين همه دنيا!/ چشات گرم مي شه که يهو زنگ تلفن که يادت رفته بود درش بياري از پريز از خودخودت مي کشتت بيرون و مي کوبدت رو تخت/ آخ که چقدر اينجا کره زمينه/ پتو پيچ مي ري سمت ميز تلفن نگا ميندازي و فحش مي دي/ شماره افتاده/واااااي / صفرنهصدودوازده.../ بقيه رو بي خيالش/ کلي از دوروبريات با صفرنهصد و دوازده شروع مي شن/ همه عين هم/ ديگه سه چارتارقم جابجا که توفيري نداره/ يه خميازه که ول مي دي تو فضا دوباره يادت مي افته که بايد خواب مي بودي الان/ الان فرداس اما تو ديروز مي خواستي بخوابي/ مگه چند ساعت گذشته؟/ به درک/مگه چقدر تو تخت خواب وول خوردي که اندازش از دستت دررفته؟/ اصلا خوابيدي؟/هوس مي کني با دهني که طعم گه صفرا گرفته سيگار آتيش کني/ که مي کني/ شنبه/جون عمت امروز مثلا اول هفته س/ روز کاريه/ نه صبح تا دو بعد از ظهر/ پس چرا هنوز اينجايي/ اصلا مگه اينجا کجاست./مگه تو خودت اندازت چقدره؟/خيلي که تلمبه بزني تو دارالخلاي تاريخچه زندگيت مگه چي در مياد از توش؟/مگه غير از اينه که بزرگترين کشف زندگيت اين بوده که گيرايي سيگار شکم ناشتا به مراتب بيشتره/ يا مثلا مگه غيرازاينه که عظيم ترين اختراعت تو اين همه سال يه قوطي سرلاک بوده که لبه هاشو با انبرصاف کردي و توش خاک ريختي و خبر لشت لوبيا کاشتي که سبزکنه و دربيآد و شادت کنه/ که اونم درنيومد بي نوا!/ سيگارتو خاموش کن که به ته رسيد/ کادود کردنم بلد نيستي آخه/ رفت اون روزگاري که کبکت کل همه خروساي هفت آبادي اين ور و اون ور و مي خوابوند/ گذشت اون زماني که سر مولوي زدي زير دفتر و دستک استادتون همه شو پخش و پلا کردي کف راهرو و اگه بقيه بچه ها دس و بالتو نمي گرفتن چشاشو از کاسه در آورده بودي/ کجاست اون دوره زمونه اي که استاد شده بودي تو سکته دادن ننت/ کاشه مينداختي که خودکشي کني دل پيچه مي گرفتي/ مشت مشت لورازپام به ضرب شير ولرم قورت مي دادي که بميري فقط و فقط لرز مي کردي و دوسه روز مي افتادي و گاهي که کار خيلي بالا مي گرفت مي بردنت شستشوي معده و فردا پس فردا دوباره روز از نو روزي از نو/ همون آش و همون کاسه و همون زندگي/ همين زندگي/ همين جا/ همين اتاق که يه وقتي دروديوارش فکرت و لذت کَُش مي کرد/ همين پنجره هايي که با حرارت تمام مقوا مشکي مي چسبوندي بهشون که مبادا نور تو بياد/ نوربه چه دردت مي خورد/ نور به چه دردت مي خوره؟/ حالا خواه بياد تو خواه نياد/ نسقي از اين همه علي السويه گي/ همين تلفني که يه دوراني صداي زنگش رِنگ مينداخت به بند بند تنت و حالا نزن کي بزن/ يادته؟ گورباباي هفتاد هشتاد هزار تومن قبض تلفن/ به قول خودت" صداي همه صداها را عشق است اي من"/ حالا چي/ دوباره يه ريسه فيزوري از روزاي خدا رديف مي کني اسمشو ميذاري هفته/ شنبه يه شنبه دوشنبه سه چارشنبه پنج شنبه و آااااخ که دوباره جمعه/ روزگارت همينه و الا کارت بايد بار مي داد با اين حساب/ يه هفته از سرتا تهش زندگي کردن و فقط زندگي کردن خيلي کاره/ يه تراک آنجلا ديميتريو ميذاري محض اطمينان دکمه تکرار و فشار مي دي صدارو تا ته وا مي کني و مي ري طرف توالت/ هيهات اي توالت/ من چقدر از تو لبريزم/ اي مام مستراح چرا هيچ منتي برتو نيست / چرا کسي از تو يادنمي کند/ واي به روزگاري که آدمها بخواهند امانتهاشان را از خزانه هاي تو باز پس گيرند/ ماها بيهوده منشاء هرمجدون را در آسمانها جستجو مي کنيم/ چند متر زير زمين قيامتي ست نمناک!/مي ري واميسي جلو آينه و بروبر به خودت نگا مي کني/ هنوز شنبه س؟/ آه اي خواب...اي خواب خوب / کهفيان، سيصد سال و نه سال افزون به خواب اندر شدند و چون برخاستند روز را از نيمه گذشته پنداشته و من...يک روزبيداري برايم سيصد سال و نه سال افزون به درازا مي کشد/خواب چون لذته کوتاس/ نکنه مرگم لذت باشه؟/ مي خواي يه آب بزني به صورتت که حالت جا بياد / مي ترسي از اينکه مبادا شير و وا کني به جاي آب خاک يا مثلا خون بزنه بيرون/ بدجوري تحليل رفتي تو اين همه سال/بازم شنبه س امروز/ واقعا نمي دوني چه کار بايد بکني/ يادت نميآد چي به چي بود/ يادم نمياد چي به چي بود/ دوس داشتم قدم انقدر بلندبالا بود که اگه کرمم مي گرفت سرمو بکوبم سقف سرمو بکوبم به سقف/ همينه/ خودشه/ غير از اين نمي تونه باشه/من خوب مي شم/ شايدم خوب من ميشه/ نمي شه با قاطعيت گفت چي ميشه اما انگار تو سرم چو افتاده که يه چيزي ميشه/ از ديروز به اين طرف بدون اينکه خودم بخوام يا يادم باشه تصميم گرفتم ديگه پامو از خونه بيرون نذارم/ گور باباي جاکش هرچي افنديه گنده دماغ از توليد به مصرفه/ گورباباي من/ من ميتونم تاابد بيرون نرم/ همون طور که اونا مي تونن تا ابد بيرون بمونن/ يا همون طور که اونا مي تونن تا ابد تو نيان/نمي رم/ ولش/ همه چي رو ولش/ رو زمين اينجا الان يه صابونه/ يه بسته تيغه/ يه مسواک و يه خمير دندون و يه ليوان لب پر شده/ صابون و پرت کردم سرجاش يهويي همش ريخت رو زمين اينطوري شد/ خدا رو چه ديدي/ شايد همين باشه/ حالا کو تا آخر اين هفته!
آبان 83
 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

32235< 0


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي